رسناکترین استخر جهان در بالای ساختمان آسمان خراشی در سنگاپور ساخته میشود.ساخت این استخر که در سال ۲۰۱۶ میلادی کامل خواهد شد در ارتفاعی معادل با طبقه سی و هشتمین و در فاصله بین ساختمان دو برج ساخته خواهد شد.
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
خودنمایی دختر اسکی باز کار دستش داد !!! تصویر متحرک | 1 | 124 | hasan84 |
طراحی هدر رایگان(فقط اینجا سفارش بدهید) | 2 | 335 | mamadd |
ای دی دختر های با حال یاهو | 0 | 148 | mamadd |
ای دی خودتو بنویس تا اددت کنن | 0 | 82 | mamadd |
دانستنی های عجیب اما واقعی !!! | 1 | 304 | sina4343 |
عکس حالب سند تو ال ندع | 2 | 148 | mamadd |
ترفند های جدید یاهو | 0 | 108 | mamadd |
ترفند جدید دوبرابر کردن شارژ خود | 4 | 194 | mamadd |
عکس خوشمزه ترین چیز دنیا نبینی ضرر کردی از ما گفتن بود | 1 | 136 | mamadd |
اموزش ساخت ای دی چهار حرفی | 2 | 116 | mamadd |
๑۩۞۩๑ چت روم انجمن ๑۩۞۩๑ just4orfun | 2 | 464 | mamadd |
لطفا همه نظر بدین | 1 | 138 | mamadd |
پذیرش نویسنده برای سایت با حقوق عالی | 0 | 82 | mamadd |
تـــــــــــــــرول!! | 0 | 300 | jfun |
اسمتو وارد کن ببین چه شغلی واست مناسبه !!!!!! | 0 | 365 | jfun |
طراحی لوگو رایگان(فقط اینجا سفارش بدهید) | 2 | 416 | admin |
طراحی بنر رایگان(فقط اینجا سفارش بدهید) | 0 | 283 | admin |
اس ام اس های جدید | 0 | 306 | admin |
مرتضی ایزدی رئیس ثبت احوال شهرستان دشتستان ماجرا را این گونه شرح میدهد: مدتی پیش به ما خبر دادند خانوادهای ۱۰ نفره از ۷۰ سال پیش در منطقه کوهستانی و صعب العبور «راه وال تنگ چول نار» بخش ارم کپرنشین هستند. بنابراین مأموران ثبتاحوال دشتستان و مأموران اداره آگاهی شهرستان و بخشداری تنگ ارم تصمیم گرفتند برای بررسی ماجرا راهی محل شوند. از آنجا که امکان تردد با هیچ موتوری امکان نداشت، آنها راههای صعب العبور را پیاده طی کردند و خودشان را به محل رساندند. مرتضی ایزدی ادامه میدهد: سرپرست خانواده گفت اسمش بهمنیار است. ۷۰ساله است و اسم پدرش علی بود.
- محسن در بخشی از این مصاحبه راجع به رابطه اش با تلویزیون می گوید: «ای کاش آقایی که از درک پایینی برخوردار است و آهنگی که برای پدرم خوانده ام را روی فیلمی گذاشته اند که موضوعش به آهنگ من هیچ ربطی ندارد،سواد، شعور و شخصیت یک انسان کامل را می داشت و بدون اجازه از آهنگ من استفاده نمی کرد. بنده اگر دوست داشتم خودماین کار را در اختیار تلویزیون می گذاشتم تا پخش کند اما این کار را انجام ندادم! نکته بعدی این است که تلویزیون کجا دست ما را گرفته که بخواهیم دست تلویزیون را بگیریم یا دستش را پس نزنیم؟»
سخنران در حالی که یک بیست دلاری را بالای دست برده بود، از افراد حاضر در سمینار پرسید: چه کسی این ۲۰ دلار را میخواهد !؟ دست ها همه بالا رفت، او گفت: قصد دارم این اسکناس را به یکی از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهید کارم را انجام دهم…
سخنران ۲۰ دلاری را مچاله کرد و دوباره پرسید: هنوز کسی هست که این اسکناس را بخواهد!؟ دست ها همچنان بالا بود…
او گفت: خب اگر این کار را بکنم ، چه می کنید؟
.
.
.
برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید ............
در روزگار قدیم تاجر ثروتمندی بود که چهار همسر داشت و همسر چهارم را بیشتر از همه دوست داشت و او را مدام با جواهرات گرانقیمت پذیرایی میکرد، بسیار مراقبش بود و بهترین چیزها را به او میداد. همسر سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد، نزد دوستانش او را برای جلوهگری میبرد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مرد دیگری برود و تنهایش بگذارد.
واقعیت این بود که او همسر دومش را هم بسیار دوست داشت! او بسیار مهربان بود و دائماً نگران و مراقب مرد بود و مرد در هر مشکلی به او پناه میبرد و او نیز به تاجر کمک میکرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید؛ اما همسر اول مرد زنی بسیار وفادار و .........................
برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید ...............
مرد ثروتمندی که مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود ، پس از مراجعه مباشر ، از او پرسید :
- از خانه چه خبر ؟
مباشر : خبر خوشی ندارم قربان ! سگ شما مرد !!!
- سگ بیچاره ! ولی چرا ؟؟؟ چه چیز باعث مرگ او شد ؟
مباشر : پرخوری قربان !
- پرخوری ؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت ؟
مباشر : گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد !
- این همه گوشت اسب از کجا آوردید ؟
مباشر : همه اسبهای پدرتان مردند قربان !!!
برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید ..................
روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست برایش یه درس به یاد موندی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .
استادپرسید : ” مزه اش چطور بود ؟ ”
شاگردپاسخ داد : ” بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش ”
پیر هندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و ...........................................
برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید ..................
در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به هم دیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی توانم ببینم کهپدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز.................
برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید .....................
ضرب المثل یه آشی برات بپزم…..از کجا امده؟
در کتاب (سه سال در دربار ایران) نوشته دکتر فووریه٬ پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، مطلبی نوشته شده که پاسخ این مسئله یا این ضرب المثل رایج بین ماست.او نوشته است: ناصرالدین شاه سالی یک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت...................
برای دیدن بقیه داستان به ادامه مطلب بروید ...................
تعداد صفحات : 3