_ غضنفر از آخونده ميپرسه با كفش هم ميشه نماز خوند؟ آخونده ميگه نه برادر، نميشه. غضنفر ميگه ولي من خوندم، ديدي دروغ گفتي؟!
_ به غضنفر میگن نظرت درباره ازدواج فامیلی چیه؟ میگه: به نظر من ازدواج فقط باید فامیلی باشه. بهش میگن چرا؟ میگه: آخه عموم، زن عموم رو گرفته. داییم، زن داییم رو گرفته. داداشم زن داداشم رو گرفته و ...
_ روزي غضنفر سوار اتوبوس ميشده كه شاگرد راننده جلوش را ميگيره و ميگه .......................
برای دیدن بقیه جوک ها به ادامه مطلب بروید ............
ــ يه یارو ميره كلانتري و ميگه: قربان، زنم گم شده! افسره ميگه: مشخصاتش رو بگو. طرف ميگه: يعني چي؟ افسره ميگه: مثلا زن من 60 كيلو، قد بلند، موهاش طلايي. طرف ميگه: زن من رو ولشكن، بريم زن تو رو پيدا كنيم!
_ غضنفر از آخونده ميپرسه با كفش هم ميشه نماز خوند؟ آخونده ميگه نه برادر، نميشه. غضنفر ميگه ولي من خوندم، ديدي دروغ گفتي؟!
_ به غضنفر میگن نظرت درباره ازدواج فامیلی چیه؟ میگه: به نظر من ازدواج فقط باید فامیلی باشه. بهش میگن چرا؟ میگه: آخه عموم، زن عموم رو گرفته. داییم، زن داییم رو گرفته. داداشم زن داداشم رو گرفته و ...
_ روزي غضنفر سوار اتوبوس ميشده كه شاگرد راننده جلوش را ميگيره و ميگه آقا بليت بايد بدي غضنفر: تو اگه آدم بودي, ديروز كه بهت بليت دادم پاره نمي كردي
_ به غضنفر عكس كرگدن نشون ميدن ميپرسن تو به اين چي ميگي؟ گفت: من قلت بكنم به اين چيزي بگم
_ دو نفر داشتن تو سینما فیلم نگاه میکردن گاوه توی فیلم حمله میکنه
سمت تماشاچیا یکیشون میره زیره صندلی دوستش میگه خجالت
بکش این فیلمه اون یکی میگه: بابا من تو میدونیم فیلم اون گاوه که نمیدونه
_از یه نفر میپرسن اقا این خیابون به کجا میره طرف میگه
داداش ما چهل ساله اینجاییم ندیدیم جایی بره
_ از یکی میپرسن شکسپیر خوندی میگه نه کی نوشتتش
_ از غضنفر میپرسن چرادر خونت نوشتی wc میگه اینمخففwelcome .
_ غضنفر قاضی میشه بهش میگن حکم کن میگه پیک
_ از یکی پرسیدن به نظر شما سیو همان سیب هست؟میگه نه بابا من چند تاش رو خوردم صابونه
_ غضنفر بعد از دو سال یه پازل رو تموم میکنه بهش میگن چرا انقدر طول دادی میگه نه بابا اتفاقا خوب تموم کردم روشنوشته سه تا پنج سال
_ غضنفر میخواست مزاحم تلفنی بشه زنگ میزنه طرف گوشی
رو ور میداره غضنفر فرار میکنه
_ یک شب غضنفر خواب میبینه که بزرگترین نان بربری دنیارو خورده صبح بلندمیشه میبینه لحافش نیست
_ دو شكارچي با هم صحبت مي كردند. اولي پرسيد:« اگر خرسي به تو حمله كند، چه مي كني؟»
دومي: «با تفنگ شكارش مي كنم.»
اولي: « اگر تفنگ نداشته باشي، چه؟»
دومي:« مي روم بالاي درخت.»
اولي:« اگر آنجا درخت نباشد، چي؟»
دومي: «خب، پشت يك صخره پنهان مي شوم.»
اولي: «اگر صخره نبود، چه؟»
دومي:« توي گودالي دراز مي كشم.»
اولي: «اگر گودال هم نبود؟»
در اين موقع، شكارچي دوم عصباني شد و گفت: «داداش! بگو ببينم، تو طرفدار مني يا خرسه؟!
_ پدر:« پسر جان! وقتي من به سن تو بودم، اصلاً دروغ نمي گفتم.»
پسر:« پدرجان! ممكن است بفرماييد كه دروغگويي را از چه سني شروع كرديد؟»
_ غضنفر میره مرغداری جو میگیرتش تخم میزاره
_ غضنفر كارت تلفن ميخره فوري مي ده براش پرس كنن
_ غضنفر ميفته تو جزيره آدم خورا، آدم خورا ميگيرنش، رئيسشون ميگه: اينا رو پوستشون رو ميكنيم باهاش قايق درست ميكنيم. غضنفر هم يه چاقو ور ميداره ميگذاره رو شكمش، ميگه: جلو نيايد وگرنه قايقتونو سوراخ ميكنم!
_ غضنفر نماز قضا زياد داشته زير جانمازش كاربن ميزاشته!
_ يه روز غضنفر يه شماره تلفن پيدا ميکنه زنگ ميزنه ميگه: ببخشيد آقا من شمارتونو پيدا کردم آدرس بديد براتون بيارم
_ به غضنفر ميگن يه جمله بساز كه توش آب باشه. ميگه لوله